کد مطلب:164548 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:113

در کراماتی که از آن جناب در راه کربلا و در عاشورا واقع شد
و در آن چند امر است:


اول اینكه: آن جناب چون خواست كه به كربلا آید ملائكه ی مسومین به یاری آن جناب آمدند. و آن جناب ایشان را مرخص فرمود و این حدیث را جمعی از اعاظم شیوخ ذكر فرمودند. [1] .

دوم اینكه: در روز عاشورا، منصور ملك با چهار هزار ملك شرف حضور یافت و دستور جهاد خواست. آن حضرت او را اذن نداد و مرخص فرمود. [2] .

سوم اینكه:در سر راه جماعتی از جن طیاره [3] آمدند و از آن جناب اذن خواستند كه در خدمت آن جناب باشند. آن حضرت ایشان را اذن نداد و مرخص نمود. [4] .

چهارم اینكه: زعفر زاهد، پادشاه جنیان، در روز عاشورا آمد - چنانكه «نور الائمه» نوشته است - پس آن حضرت او را اذن جهاد نداد و او را مرخص فرمود [5] .

پنجم اینكه: در كتاب معدن البكاء، فرمود كه:

آن جناب چون به منزل قطقطانیه رسید یكی از درندگان بیابان به نزد آن حضرت آمد و با آن حضرت تكلم نمود پس آن جناب ایستاد و از آن درنده سؤال كرد كه حال مردم كوفه چگونه است. پس آن درنده عرض كرد كه دل های ایشان با شما است و شمشیرهای ایشان بر ضرر شما است. فرمود كه در كوفه كه را گذاردی؟ گفت: ابن زیاد را و كشته شد مسلم بن عقیل.

و صاحب تبر مذاب گفته كه آن درنده پلنگ بوده است. [6] و لسانا و افواها


مسموعم شد كه آن شیر بوده است.

ششم: صدوق در امالی فرمود كه:

در روز عاشورا یك شخص از لشكر عمر بن سعد آمد و بر اسبی سوار بود كه او را ابن جویریه مزنی می گفتند. چون دید كه اطراف خندق را آتش افروخته اند برای اینكه یاوران آن جناب كم بودند. لهذا یكطرف از پشت سر خیمگاه خندق حفر كردند و آتش افروختند كه دشمن از آن جانب به خیمگاه نریزند، و جنگ از یك طرف باشد. پس ابن جویریه ندا در داد كه، ای حسین و اصحاب حسین! بشارت باد شما را به آتش كه تعجیل در آن نمودید در دنیا پس حضرت سیدالشهداء فرمود كه این مرد كیست؟! عرض كردند كه ابن جویریه مزنی است. آن جناب گفت: خداوندا! بچشان به او عذاب آتش را در دنیا! پس به ناگاه اسب آن ملعون رم نمود و او را در آن آتش انداخت و سوخته شد [7] .

هفتم: صدوق در امالی فرمود كه:

مبارزت كرد مردی از لشكر عمر بن سعد كه او را تمیم بن حصین فرازی می گفتند. پس ندا كرد كه ای حسین و ای اصحاب حسین! آیا نمی بینید آب فرات را كه مانند شكم مار موج می زند! قسم به خدا كه قطره ای از آن نخواهید چشید تا بچشید جرعه جرعه مرگ را، پس حضرت حسین فرمود كه این مرد كیست؟ عرض كردند كه تمیم بن حصین است.آن جناب فرمود كه او و پدرش از اهل آتش می باشند. بار خدایا! بكش او را از تشنگی در همین روز! پس به ناگاه تشنگی او را گلوگیر شد تا اینكه از اسب خود افتاد. پس اسبان لشكر با سمهای خود او را سودند و در زیر سم اسبان جان به مالكان دوزخ سپرد. [8] .


هشتم: صدوق در امالی ذكر فرمود كه:

شخصی از لشكر پسر سعد آمد كه او را محمد بن اشعث بن قیس كندی می گفتند. پس گفت: ای حسین بن فاطمه! چه حرمت است تو را از پیغمبر خدا كه غیر تو را نیست؟! پس آن جناب این آیه را تلاوت نمود: (ان الله اصطفی آدم و نوحا و آل ابراهیم و آل عمران علی العالمین - ذریة بعضها من بعض و الله سمیع علیم) [9] . و فرمود: قسم به خدا كه محمد هر آینه از آل ابراهیم است. و به درستی كه عترت طاهره از آل محمدند. كیست این مرد؟ عرض كردند كه: محمد بن اشعث بن قیس كندی است. پس آن حضرت سر خود را به آسمان بلند نمود و گفت: خداوندا! ذلیل كن پسر اشعث را در این روز، ذلتی كه هرگز بعد از امروز عزیز نشود هرگز پس برای پسر اشعث عارضه [ای] روی داد؛ پس از لشكر، برای قضاء حاجت بیرون آمد، پس خدای تعالی مسلط كرد بر او عقربی را، پس او را گزید. پس مرد در حالتی كه عورت او ظاهر بود [10] .

نهم: علامه ی دربندی از ارشاد مفید روایت داشته كه:

در روز عاشورا مردی آمد از بنی تمیم كه او را عبدالله بن حوزه می گفتند. پس در پیش روی لشكر امام حسین می آمد. پس لشكر آن جناب به او گفتند كه به كجا می آئی، مادرت به عزایت بنشیند؟! پس او در جواب گفت كه من می روم به جانب خدای رحیم و شفیع مطاع. آن جناب به اصحاب فرمود: این مرد كیست؟ عرض كردند كه عبدالله بن حوزه است. آن جناب گفت: خدایا! او را به آتش انداز! پس اسب او اضطراب نمود، در جدولی. پس آن مرد افتاد و پای چپ او در ركاب ماند و پای راست بلند شد. پس مسلم بن عوسجه بر او پیچید


و پای راست او را ضربتی زد كه پایش پرید و اسب با او می دوید سرش را به هر سنگ و كلوخ می زد تا مرد. و خدای تعالی به تعجیل روح او را به آتش برد [11] .

دهم: علامه ی مجلسی در بحار روایت فرمود كه:

در روز عاشورا مردی از بنی تمیم آمد كه او را عبدالله بن جویرة می گفتند. پس گفت: ای حسین و كلمات ناهنجار گفت. و گفت بشارت باد تو را به آتش! آن جناب فرمود: نه چنین است. من می روم به سوی خدائی كه بخشنده و شفیع و مطاع است و من از خیر به سوی خیرم. تو كیستی؟ گفت: من عبدالله بن جویره می باشم. پس آن جناب دست مبارك را بلند نمود تا اینكه سفیدی زیر بغل او را دیدم. و گفت: خدایا! او را به سوی آتش ببر. پس ابن جویریه در غضب شد؛ و حمله بر حسین نمود كه ناگاه اسب او مضطرب شد در جدولی و پایش در ركاب ماند و سرش به هر سنگی و درختی برمی خورد و قدم و ساقش و رانش منقطع شد و جانب دیگر در ركاب ماند. پس آن ملعون به سوی آتش جحیم شتافت [12] .

یازدهم: بنابر بعضی از روایات معتبره، چون صبح روز عاشورا شد، هاتفی از هوا در لشكرگاه شاه بی پناه آواز داد كه: یا خیل الله! اركبوا. ای لشكر خدا! سوار شوید [13] .

دوازدهم: بنابر روایت تبر مذاب كه از مؤلفات واقدی حسینی شافعی مذهبی است:

چون حضرت علی اصغر شهید شد، در زمانی كه بر روی دست سیدالشهداء


بود هاتفی از هوا آواز داد كه: یا حسین! دعه فان له مرضعا فی الجنة. ای حسین! واگذار این طفل را كه برای او شیردهنده [ای] است در بهشت.


[1] بحار الانوار 330:44.

[2] كامل الزيارات : 83 و 84.

[3] طياره: بدون توقف.

[4] بحار الانوار 330:44 و 331.

[5] روضة الشهداء:346.

[6] اسرار الشهادة:250.

[7] امالي الصدوق:134.

[8] امالي الصدوق:134.

[9] آل عمران 33:3 و 34.

[10] امالي الصدوق:134.

[11] اسرار الشهادة:291.

[12] بحار الانوار 187:44.

[13] روضة الشهداء:271.